دیالوگ داستان اسباب بازی “وودی” | فیلمهای دوستداشتنی و موفق پیکسار در طول سالیان گذشته، شخصیتهایی بهیادماندنی زیادی را خلق کردهاند؛ ولی «وودی» از سری «داستان اسباب بازیها»، شاید یکی از بهترین آنها باشد. وودی تماشاگران را به سفری شگفتانگیز در دنیای اسباببازیها میهمان میکند و دوستنداشتن این کلانتر وسترن، کار دشواری است.
با وجود اینکه ممکن است حالا به پایان این داستان جذاب رسیدهباشیم، ولی وودی خاطرات زیادی را برایمان به یادگار گذاشتهاست. وودی و تمام لحظات خندهدار و احساسیاش، شخصیتی است که ارزش دوباره دیدن را دارد. این مطلب به احترام این شخصیت نگاشته شده و ۱۰ مورد از برترین جملات این شخصیت را به قلم تحریر در آوردهاست. با ما – و این کلانتر عروسکی دوستداشتنی – همراه باشید.
دیالوگ داستان اسباب بازی “وودی”
رتبهی دهم: یه مار توی پوتینامه
عروسک گاوچران قصهی ما، بند کشیدنیای در پشت خود دارد که با کشیدن آن، میتوان به جملات از پیش تعریفشدهاش گوش فرا داد. بدون شک بهیادماندنیترین این جملات، عبارت معروف «یه مار توی پوتینامه» است.
این عبارت چندان مرتبط بهنظر نمیرسد؛ ولی با این وجود، هنوز هم جالب و خندهدار است. همچنین این جمله مشخص میکند که وودی عروسکیاست که تقریباً از رده خارج شده و حالا نگران عروسکهای جدید و پیشرفتهی اندی است.
رتبهی نهم: کلمهای که توی ذهنمه رو نمیتونم بگم؛ آخه عروسکای مهدکودکی اینجا نشستن
اولین ملاقات وودی و «باز» آنطور که باید پیش نرفت. وودی میترسید که این اسباببازی فضایی، جای او را بگیرد و به بهترین اسباببازی اندی تبدیل شود. این حس تنفر وقتی کنار تصورات باز در مورد اینکه یک اسباب بازی نیست، قرار میگیرد، بیشتر هم میشود!
پس از اینکه وودی بارها به اسباببازی بودن باز اشاره میکند و به این عروسک مدرن طعنه میزند، باز به او میگوید کلمهی مناسب برای خطاب او، «تکاور فضایی» است. وودی بلافاصله جواب میدهد: کلمهای که توی ذهنمه رو نمیتونم بگم؛ آخه عروسکای مهدکودکی اینجا نشستن!
رتبهی هشتم: من نمیتونم جلوی بزرگشدن اندی رو بگیرم؛ ولی به هیچوجه دیدن اون رو از دست نمیدم
با وجود اینکه وودی اسباببازی محبوب اندی است؛ ولی میداند که اندی هم روزی بزرگ خواهد شد و آیندهی او، در مهی از احتمالات نامفهوم قرار داد. در قسمت دوم فیلم، وودی متوجه میشود که عروسکی نایاب است و ارزش بسیار زیادی دارد.
وودی این شانس را پیدا میکند که به موزه منتقل شود و برای سالیانی طولانی مورد توجه همگان قرار بگیرد، و یا منتظر اندی بماند تا از بازی با اسباببازیهایش خسته شود. با اینوجود، او تصمیم میگیرد در کنار اندی بماند و رشد او را نظارهگر باشد؛ حتی اگر این به معنای پایان زودهنگام دوران طلاییاش باشد.
رتبهی هفتم: و اون جعبه، از پیش ما رفت
داستان اسباببازیهای ۴ با یک فلشبک شروع میشود و دورانی را به نمایش میگذارد که وودی و دیگر اسباببازیها هنوز در خانهی اندی بودند. در همین لحظات، «بو» قرار است از خانواده جدا شود و به خانهی جدیدی برود. وودی سعی میکند بو را از جعبه بیرون بکشد؛ ولی بو اصرار میکند که وقت رفتن او فرا رسیدهاست.
او به وودی میگوید که همیشه عروسکها اشتباهی در جعبههای دیگر قرار میگیرند؛ جملهای که با آن به صورت غیرمستقیم از وودی میخواهد با او بیاید. برای لحظهای کوتاه، وودی تصمیم میگیرد با بو برود. ما همیشه وودی را با حس مسئولیتپذیریاش در مقابل دیگران شناختهایم؛ بنابراین، جالب است که حتی برای لحظاتی کوتاه، وودی را در حالی ببینیم که خوشحالی خودش را در اولویت قرار دادهاست.
رتبهی ششم: ما همیشه در کنارش خواهیم بود
در داستان اسباببازیهای ۳، اندی قرار است به کالج برود. مثل همیشه در حالی که تمام عروسکها نگرانند که چه قرار است بر سرشان بیاید، وودی نقش ندای منطق را بر عهده میگیرد و از دیگران میخواهد آرام باشند. او به باقی اسباببازیها اطمینان میدهد که این پایان کارشان نیست؛ آنها به انبار نقلمکان میکنند و تا هر وقت که اندی آنها را لازم داشتهباشد، در کنارش خواهند ماند.
این یک مثال روشن از هویت حقیقی وودی است؛ او، در اولویتقرار دادن نیازهای صاحبش را بر هر چیز دیگری مقدم میداند؛ ولی به مرور زمان، متوجه میشود که میتواند پی زندگی خودش برود.
رتبهی پنجم: پس خوشرفتار باش!
شاید دوستنداشتنیترین شخصیت منفی این فرنچایز، «سید» باشد؛ پسرک جوانی که در خانهی کناری اندی زندگی میکند و عاشق خراب کردن اسباببازیهاست. دیری نمیپاید که وودی و باز، در خانهی سید گیر میافتند.
وقتی سید تصمیم میگیرد باز را خراب کند، وودی برای انتقامی بزرگ نقشه میکشد. او تمام اسباببازیهای دربوداغان سید را دعوت میکند تا مقابل چشمان پسرک زنده شوند و او هم حسابی قالب تهی میکند. در نهایت، وودی در دستان سید زنده میشود و به او میگوید که به عروسکهایش احترام بگذارد؛ و با این کار، درس بزرگی به سید میدهد.
رتبهی چهارم: این که پرواز نبود؛ این یه سقوط نمایشی بود
وقتی باز از راه میرسد تمام اسباببازیها از قابلیتهایش حسابی حیرتزده میشوند؛ تمام اسباببازیها، به جز وودی. آنها حتی به اینکه باز نمیداند یک اسباببازی است هم اهمیت نمیدهند؛ ولی وقتی باز میگوید که میتواند پرواز کند، وودی دیگر از کوره در میرود.
او از باز میخواهد دور اتاق پرواز کند و باز – که حسابی در این مورد شانس آورده است – این کار را با موفقیت بهانجام میرساند. درست در زمانی که عروسکها با هلهله دور باز جمع شدهاند، وودی سعی میکن کار باز را بیاهمیت جلوه دهد. او فریاد میزند: این که پرواز نبود؛ این یه سقوط نمایشی بود! اینجاست که میفهمیم غرور وودی حسابی خدشهدار شدهاست.
رتبهی سوم: و فراتر از اون
در داستان اسباببازیهای ۴، وودی با چالشی جدید مواجه میشود. او نمیداند که برای صاحب جدیدش، «بانی»، چه باید بکند. در طول سفر خانوادگی، وودی دوباره عشق قدیمیاش، بو را ملاقات میکند و در نهایت تصمیم میگیرد در کنار او بماند.
وودی برای آخرین بار با باز خداحافظی میکند و دو دوست قدیمی در نهایت از هم جدا میشوند. باز در حالی که دور شدن وودی را تماشا میکند، میگوید: «تا بینهایت» و وودی پاسخ میدهد: «و فراتر از اون»؛ پایان تلخی که نشان میدهد دوستی آنها تا ابد پایدار خواهد ماند.
رتبهی دوم: تو فقط یه اسباب بازی بچهگونهای!
یکی از دلایل محبوب بسیار زیاد وودی، صداپیشگی بینظیر «تام هنکس» است. او بهقدری عشق و طنز به این شخصیت تزریق میکند که وودی، جانی حقیقی مییابد و در اعماق دل هواداران نفوذ میکند؛ حتی در لحظاتی که وودی، سخت در اشتباه است.
در همان لحظات معروفی که وودی از دست باز کلافه شدهاست، بالاخره خشمش را بروز میدهد و فریاد میزند: «تو – یه – اسباببازی – هستی! تو باز لایتر واقعی نیستی؛ تو یه عروسکی! تو فقط یه اسباببازی بچهگونهای!»
رتبهی اول: به امید دیدار… رفیق
داستان اسباببازیهای ۳ شاید پایان فرنچایز دوستداشتنی ما نبودهباشد؛ ولی بدون شک، پایان فصلی بزرگ در این قصه است. اندی قرار است به کالج برود و اسباببازیها نگران آیندهشان هستند. در پایان، اندی آنها را به نزد بانی میبرد و آنها، خانهای جدید برای خودشان پیدا میکنند.
با وجود اینکه وودی در ابتدا قرار بود با اندی به کالج برود، ولی در نهایت به این نتیجه میرسد که این، پایان دوران شیرین او با اندی است و پیش باقی اسباببازیها میماند. در لحظات پایانی و در حالی که اندی در حال دور شدن از خانهی بانی است، وودی رفتن او را تماشا میکند و لب میگشاید تا برای آخرین بار، با بهترین دوستش خداحافظی کند…
چه خاطرات شیرینی از این انیمیشن دوستداشتنی و شخصیتهای آن دارید؟ در کامنتها با ما در میان بگذارید.
بیشتر بخوانید:
اقتباس از: ScreenRant
آخرین محصولاتِ ما انتظارت رو میکشن
نوشتههای تازه
- آیفون ۱۷ و هر آنچه که تاکنون از این دستگاه می دانیم ؛ بیخیالِ آیفون ۱۶!
- معرفی ۱۵ ترفند سافاری در آیفون که از چشم شما مخفی مانده اند
- هر آنچه که در مورد آیپد پرو و آیپد ایر ۲۰۲۴ می دانیم ؛ هیجان اپل در بهار
- حلقه اپل و هرآنچه که از این محصول می دانیم ؛ آینده ای عجیب برای اپل
- هرآنچه که از آیفون ۱۶ می دانیم ؛ آپگرید اساسی برای این خانواده پُرحاشیه
- نگاهی به تمامی تغییرات iOS 17.4 ؛ دنیایی از تغییرات جدید
- آموزش کامل بازگشت آنتن آیفون ۱۴ و آیفون ۱۵ ؛ تلاش برای رستگاری…
- آموزش کامل ثبت کردن اسکرین شات تمام صفحه در آیفون